چه خونبها به از این کشتگان کوی تو را


که بنگرند به محشر، دوباره روی تو را

تمام، گمشدگان ره توئیم و کنیم


به هر طریق که باشیم، جستجوی تو را

دم مسیح که گویند روح پرور بود


یقینم آنکه به لب داشت گفتگوی تو را

ز غصه، چون پر کاهی شود ز قصۀ من


اگر به کوه دهم شرح، آرزوی تو را

سبو کشان محبت کشند دوش به دوش


اگر گناه دو عالم بود سبوی تو را

به خود مناز و مخند اینقدر به گریه من


که آب چشم من، افزوده آبروی تو را

ز آب دیده صبوحی وضو مساز که خون


مضاف باشد و باطل کند وضوی تو را